loading...
دانشگاه مجازی بچه ها گرافیک
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
یولو نخستین گوشی هوشمند اینتل برای قاره‌ی سیاه 0 358 poria
زوج های مقوی 0 210 poria
اگر عمر دوباره داشتم 0 227 poria
مفهوم سرعت شاتر در دوربین عکاسی چیست؟ 0 256 zemeston
شاتر و دیافراگم 0 324 zemeston
تصاویری منتخب از پوریا - مجموعه نیوزلند 0 304 poria
تصاویری منتخب از پوریا - مجموعه ماداگاسکار 0 290 poria
تصاویری منتخب از پوریا - مجموعه نروژ 0 318 poria
فقط دخترا 0 281 zemeston
تصاویری منتخب از پوریا - مجموعه طبیعت دوست داشتنی 0 252 poria
تصاویری منتخب از پوریا - مجموعه بنفش ارغوانی 0 304 poria
تصاویری منتخب از پوریا - مجموعه طلایی 0 240 poria
دوربین، لنز و همه چیز درباره عکاسی دیجیتال 0 282 poria
تصاویری منتخب از پوریا - مجموعه ترکیه 0 296 poria
تصاویری منتخب از پوریا - مجموعه کنیا 0 272 poria
تصاویری منتخب از پوریا - مجموعه مصر 0 255 poria
تصاویری منتخب از پوریا - مجموعه هند 0 246 poria
تصاویری منتخب از پوریا - مجموعه کاستاریکا 0 273 poria
تصاویری منتخب از پوریا - مجموعه نمناک 0 250 poria
۱۰ نکته در مورد عکاسی با IPHONE 0 249 poria
دانشگاه مجازی بچه ها گرافیک بازدید : 160 سه شنبه 07 شهریور 1391 نظرات (0)

روزی که  وارد شهر صور شد یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فینیقیه (که صور از شهرهای آن بود) تصمیم گرفت که  را به قتل برساند. آن مرد به اسم “ارتب” خوانده می شد و برادرش در یکی از جنگ ها به دست سربازان  به قتل رسیده بود.  در آن روز به طور رسمی وارد صور شده بود و پیشاپیش او، به رسم آن زمان ارابه آفتاب را به حرکت در می آوردند و ...

روزی که  وارد شهر صور شد یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فینیقیه (که صور از شهرهای آن بود) تصمیم گرفت که  را به قتل برساند. آن مرد به اسم “ارتب” خوانده می شد و برادرش در یکی از جنگ ها به دست سربازان  به قتل رسیده بود.  در آن روز به طور رسمی وارد صور شده بود و پیشاپیش او، به رسم آن زمان ارابه آفتاب را به حرکت در می آوردند و ارابه آفتاب حامل شکل خورشید بود و شانزده اسب سفید رنگ که چهار به چهار به ارابه بسته بودند آن را می کشید و مردم از تماشای زینت اسب ها سیر نمی شدند …

در حالی که  سوار بر اسب به سوی معبد می رفت، “ارتب” تیرانداز برجسته فینیقی وسط شاخه های انبوه یک درخت انتظار نزدیک شدن  را می کشید!

در صور، مردم می دانستند که تیر ارتب خطا نمی کند و نیروی مچ و بازوی او هنگام کشیدن زه کمان به قدری زیاد است که وقتی تیر رها شد از فاصله نزدیک، تا انتهای پیکان در بدن فرو می رود. در آن روز ارتب یک تیر سه شعبه را که دارای سه پیکان بود بر کمان نهاده انتظار نزدیک شدن موسس سلسله  را می کشید و همین که کوروش نزدیک گردید، گلوی او را هدف ساخت و زه کمان را بعد از کشیدن رها کرد.

صدای رها شدن زه، به گوش همه رسید و تمام سرها متوجه درختی شد که ارتب روی یکی از شاخه های آن نشسته بود. در همان لحظه که صدای رها شدن تیر در فضا پیچید، اسب کوروش سر سم رفت.

اگر اسب در همان لحظه سر سم نمی رفت تیر سه شعبه به گلوی کوروش اصابت می کرد و او را به قتل می رسانید. کوروش بر اثر سر سم رفتن اسب پیاده شد و افراد گارد جاوید که عقب او بودند وی را احاطه کردند و سینه های خویش را سپر نمودند که مبادا تیر دیگر به سویش پرتاب شود، چون بر اثر شنیدن صدای زه و سفیر عبور تیر، فهمیدند که نسبت به کوروش سوءقصد شده است و بعد از این که وی را سالم دیدند خوشوقت گردیدند، زیرا تصور می نمودند که کوروش به علت آنکه تیر خورده به زمین افتاده است.

در همان لحظه که صدای رها شدن تیر در فضا پیچید اسب کوروش سر سم رفت.اگر اسب در همان لحظه سرسم نمی رفت تیر سه شعبه به گلوی کوروش اصابت می کرد و او را به قتل می رساند کوروش بر اثر سر سم رفتن اسب پیاده شد وافراد گارد جاویدکه عقب او بودند وی را احاطه کردند …

درحالیکه عدهایی از افراد گارد جاوید کوروش را احاطه کرده بودند عده ای دیگر ارتب را از درخت فرود اوردند ودست هایش را بستند پس از اینکه او را به حضور کوروش آوردند کوروش از او پرسید: چرا می خواستی مرا به قتل برسانی؟

ارتب جواب داد: ای پادشاه سربازان تو برادر مرا به قتل رساندند من می خواستم به انتقام خون برادرم تو را بکشم و یقین داشتم که تو را خواهم کشت چون تیر من هیچ گاه به خطا نمیرود ولی همین که تیر از کمان من رها شد اسب تو به رو درآمد واینک میدانم که تو مورد حمایت خدای بعل وسایر خدایان هستی و اگر این رامیدانستم به تو سو قصد نمیکردم.

کوروش گفت: درقانون آمده اگر کسی به جان کسی سو قصد کند باید دستش قطع شود و چون تو با یک دست کمان را نگه داشتی و با یک دست زه راکشیدی باید هردو دست توقطع شود و اگر من بخواهم تو را مجازات کنم از تحصیل نان خود عاجز خواهی شد این است که من از مجازات تو صرف نظر میکنم . ارتب که نمی توانست باور کند گفت ای پادشاه آیا مرا بقتل نخواهی رساند .

کوروش گفت: نه.

ارتب گفت: ای پادشاه آیا تو دستهای مرا نخواهی برید.

کوروش گفت: نه .

ارتب گفت: من شنیده بودم تو هیچ جنایت رابدون پاسخ نمی گذاری و اگر یکی از اطباع تو را بقتل برسانند به طور حتم قاتل را خواهی کشت .

کوروش گفت: همین طور است ولی در این مورد من از حق خود می گذرم اما از حق اطباع خود نمی توانم صرف نظر کنم .

ارتب گفت: به راستی که بزرگی و پادشاهی به تو برازنده است. من از امروز به بعد آرزویی ندارم جز اینکه به تو خدمت کنم.

کوروش گفت: من میگویم تو را وارد خدمت کنند و از آن پس ارتب در سفر و حضر همراه کوروش بود در آخرین جنگ کوروش نیز ارتب حضور داشت وبعد از کشته شدن کوروش جنازه او رابرداشت وبه پاسارگاد برگرداند. او این دلیری رانمیکرد دشمنان به جنازه کوروش بی احترامی میکردند پس ازاینکه جنازه رابه پاسارگاد برد روزی که جسد کوروش در گورستان گذاشته شد ارتب درکنار گور با کارد از بالای سینه تا زیر شکم خود را شکافت وقبل از اینکه جان بسپارد گفت: بعداز کوروش زندگی برای من ارزش ندارد.
achaemenid  cyrus the great1  داستان رفتار جوانمردانه کوروش کبیر با کسی که قصد ترور وی را داشت  | تاریخ ما Tarikhema.ir

منبع:تاریخ ما
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
به دانشگاه مجازی بچه ها گرافیک خوش آمدید گروه مدیران و اعضای سایت در نظر دارد بابهره گیری از تمام امکانات علمی و تفریحی و سرگرمی اوقات پرنشاط وخوبی را در سایت دانشگاه مجازی بچه ها گرافیک سپری کنید .امیدواریم رضایت شما بخصوص نظراتتان در هرچه بهترشدن کیفیت سایت خودتان مارا در این راه حمایت کنید.باتشکر مدیر ارشد دانشگاه مجازی بچه ها گرافیک
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    آیا برای فراغت پیشنهادی داری ، کدوم از موارد زیر بنظرت نزدیکتره؟
    تبليغات عمودی


    کسب در آمد از سایت یا وبلاگ | Rozmc.Com
    چمدون سایت



    آمار سایت
  • کل مطالب : 1030
  • کل نظرات : 101
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 72
  • آی پی دیروز : 51
  • بازدید امروز : 669
  • باردید دیروز : 79
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,104
  • بازدید ماه : 2,062
  • بازدید سال : 20,148
  • بازدید کلی : 234,546