امروزه در بسياري از جايزههاي بزرگ حوزه ادبيات کودک و نوجوان مانند جايزه آستريد ليندگرن يا هانس كريستين اندرسن شاهد هستيم که تصويرسازي بخشي مهم از جوايز را شامل ميشود و به همراه نويسنده و مولف سال، تصويرگر برگزيده هم معرفي ميشود.
هفته گذشته در همين رابطه نشست «تصويرگري خوب براي کودکان و نوجوانان» با حضور فرشيد مثقالي که بتازگي نامزد جايزه جهاني اندرسن هم معرفي شده است، در سراي اهل قلم برپا شد.
در اين نشست همچنين جمالالدين اکرمي، شاعر و تصويرگر پيشکسوت کتابهاي کودک و نوجوان هم حضور داشت که در ادامه گزارشي کوتاه و گزيده از اين نشست كه دربرگيرنده مباحث علمي و كاربردي است را ميخوانيد.
تناسب سني اثر و مخاطب
فرشيد مثقالي: زماني که صحبت از تصويرگري «خوب» ميشود اين خوب، در نگاه افراد مختلف تعابير گوناگوني دارد و مولفههايي که در ذهن مردم شکل ميگيرد هم با يکديگر متفاوت است، اما به نظر من ميتوان به طور کلي گفت که تصويرگري خوب حداقل تصويرگري است که با مخاطب يعني کودک ارتباط برقرار کند و او را به سمت کتاب جذب کند.
در حال حاضر در ايران معيارهاي شکلي، فرمي و نوآوريها معيار اصلي قضاوت درباره خوبي و بدي يک تصويرگري کتاب کودک مورد توجه قرار ميگيرد و به نوعي ميتوان گفت کليت فرماليستي بر تصويرگري حاکم است که همين باعث شده است تناسب سني اثر و مخاطب و ارتباط متن و تصوير تا حدودي از هم گسسته شود.
اين اتفاق در حالي است که مخاطب ما يعني کودک و نوجوان بيشتر به دنبال سادگي در برقراري با تصوير بوده و براي اين کار اصلا مهم نيست که ما چقدر دانش و توانايي در مکاتب مختلف داريم؛ بلکه ما بايد خودمان را به دانش مخاطب نزديک کنيم.
متاسفانه يکي از آفتهاي تصويرگري کتابهاي کودک و نوجوان در روزگار ما ناديدهگرفتن خود کودک و تواناييهاي ذهني و ادراکي اوست و معمولا جادوي شکل، طرح و رنگ آنچنان ما را به خود مشغول ميکند که فکر نميکنيم براي چه کسي کار ميکنيم.
امروزه در تمام دنيا تصويرگري را تصويرگري خوب و مناسب ميداند که فارغ از جنبههاي فرمي و شکلي گروه سني مخاطب را در نظر گرفته باشد و زبان تصويري مناسب آن گروه سني را اتخاذ کرده باشد، به عنوان مثال تصويرگري براي مخاطبان گره سني سه تا شش سال که توانايي ذهنيشان محدودتر است، با تصويرسازي براي کودکان دبستاني يا نوجوانان قطعا متفاوت است؛ در تصويرگري براي اين گروه سني مهم نيست که چقدر ريزهکاري ميشود، چون ايندسته از مخاطبان تنها کليات را درک ميکنند.
از ديگر مولفههاي يک تصويرگري خوب ميتوان به «ارتباط متن با تصوير» اشاره کرد؛ چراکه به طور کلي علت وجود تصوير در کتاب، کاملکردن متن است.
البته تصويرسازي تزئيني مانند انواع مينياتور و تذهيب هم وجود دارد که براي غناي کتاب به کار ميرود، ولي در کتاب کودک علتي براي استفاده از تصويرگري بهجز ملموسکردن نوشته و پرکردن فضاهاي خالي متن وجود ندارد؛ فضاهايي که متن نتوانسته يا نخواسته به آن بپردازد.
کم بودن منتقدان
جمالالدين اکرمي: امروزه ديدگاههاي متفاوتي درباره تصويرگري کتابهاي کودک و نوجوان وجود دارد. به عنوان مثال وارژا لاواته، ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ معروف ﺳﻮئيسي معتقد است؛ ما نبايد کتابهاي کودک را تصويرگري کنيم و به اين وسيله باعث محدودکردن ذهنيت و تخيل کودک شويم، اما برخي ديگر از تصويرگران مدرن کتابهاي کودک نيز معتقدند ما تصويرگري ميکنيم و کاري نداريم که مخاطب کودک آن را ميفهمد يا نه!
در صحبتهاي آقاي مثقالي نکاتي مطرح شد، اما گاهي در کارهاي خود ايشان هم ميبينيم که چندان پايبند به سن کودک نيستند، اما فکر ميکنم بتوان گفت زيبايي، يکي از مهمترين معيارهاي تصويرگري خوب است و اين زيبايي شامل فرم، ترکيببندي و رنگ ميشود، البته عواملي مانند ارتباط با مخاطب و تناسب اثر با گروه سني هم وجود دارد که من به اندازه آقاي مثقالي، تاکيدي بر آنها ندارم و فکر ميکنم با توجه به چندگانگي درک کودک در سنين مختلف بايد در آن تجديدنظر شود.
من معتقدم ضمن اينکه استاندارد تصويرگري خوب با توجه به زمان و مکان متفاوت است، اما در يک تصويرگري، اصول زيباييشناسي بايد حفظ شود و تصوير خوب بايد حرفي اضافهتر از متن داشته باشد.
يکي از مهمترين ضعفهاي تصويرگري ايران در روزگار ما کمتعدادبودن منتقدان تصويرگري است؛ در کنار تصويرگر خوب بايد منتقد خوب هم وجود داشته باشد، اما در حال حاضر جامعه 4000 نفري تصويرگران ايراني حتي چهار منتقد حرفهاي هم ندارد.